ee.appmanage19.ir

کد خبر: ۳۰۲۹۲۷
تاریخ انتشار : ۱۱ دی ۱۴۰۳ - ۲۲:۲۱

اسلام منهای روحانیت و روحانیت منهای سیاست

 
 
علی مجتبی‏زاده
 
یکی از شبهاتی که با وجود قدمت آن، هر از گاهی به بهانه‏هایی، واگویی می‏شود، نظریه اسلام منهای روحانیت و روحانیت منهای سیاست است.1
تلاش برخی روشنفکران غرب زده برای یکسان انگاري اسلام با مسیحیت تحریف شده و همسان‏سازی روحانیون با کشیش‏های کلیسا و نفی واسطه‌گری کلیسا و مباحثی از این دست که پس از رنسانس و نهضت اصلاح دینی، در غرب دنبال شد و بازسازی تفکر اصلاح دینی و پروتستانیسم، در قالب پروتستانتیسم اسلامی، شالوده تفکر اسلام منهای روحانیت را شکل می‏دهد.
گرچه این نظریه، در ظاهر، با پذیرش اصل اسلام، وجود طبقه و واسطه‏ای به عنوان روحانیت را در آن، ضروری ندانسته و بر پایه عقل و خرد افراد، فهم اسلام را برای همگان، میسر می‏داند، اما واقعیت آن است که کنار گذاشتن مفسران و کارشناسان دین، از یک سو و نفی رسمیت و محوریت فهم اندیشمندان دینی و ورود فهم‏های نادرست و ناقص و ادعای صحت فهم‏های مختلف، در قالب نظریه هرمنوتیک، از سوی دیگر و نفی حضور روحانیت در عرصه سیاست و محدود نمودن نقش‏آفرینی آنان به امور فردی و عبادی و مسجد و منبر، نتیجه‏ای جز نفی اسلام و حاکمیت دینی به همراه نخواهد داشت. گرچه همه مدعیان این دیدگاه را متهم به داشتن چنین نگاهی نمی‏کنیم، اما برآیند چنین نگرشی، همان گونه که حضرت امام فرمود، نفی اسلام در قالب نفی روحانیت است. «اسلام منهای روحانیت، خیانت است. می‌خواهند اسلام را ببرند، اول روحانیت را می‌برند؛ اول می‌گویند اسلام را می‌خواهیم، روحانیت را نمی‌خواهیم! روحانیت استثنا بشود، اسلام در کار نیست. اسلام با کوشش روحانیت به اینجا رسیده است».2
از این رو، مسئله در این شبهه، صرفاً نفی روحانیت نیست؛ بلکه نفی جامعیت و حاکمیت دین است و این نگرش، به مثابه جدایی دین از سیاست، بسیار مخرب است. به موازات شعار اسلام منهای روحانیت، ایده روحانیت منهای سیاست نیز مطرح می‏شود. این تفکر، رویه دیگر همان تفکر و مکمل آن است. اگر نظریه اسلام منهای روحانیت، به دنبال جدا کردن اسلام از روحانیت است، تفکر روحانیت منهای سیاست نیز همین اندیشه را با تأثیرگذاری بر روحانیت و جدا کردن آنها از وظایف سیاسی اجتماعی خود و محصور نمودن وظیفه روحانیت به امور فردی و معنوی و مسجد و منبر، دنبال می‌کند. 
جدایی اسلام از روحانیت و روحانیت از سیاست، در نهایت، چیزی جز تفکر اسلام منهای سیاست و سکولاریسم را دنبال نمی‏کند. در این راستا، رهبر معظم انقلاب، راهبرد دشمنان در مقابله با دین را این گونه ترسیم می‌فرماید: «دشمنان، دو نکته‌ اساسی را در باب دین، دارند دنبال می‏کنند؛ چون دیده‌اند که این دو نقطه، در زندگی مردم، چقدر تأثیرگذار است؛ یکی مسئله‌ اسلام منهای روحانیت است؛ چون دیده‌اند که روحانیت در جامعه‌ ایرانی، چه تأثیر شگرفی را به وجود آورد و بر حرکت مردم گذاشت... یکی هم اسلام منهای سیاست است؛ جدایی دین از سیاست است. اینها از جمله‌ چیزهایی است که امروز دارند با اصرار فراوان، در مطبوعات، در نوشته‌جات، در وسایل اینترنتی ترویج می‏کنند».3                   
پی‌نوشت‌ها:
1. به عنوان نمونه، دکتر شریعتی می‌نویسد: «اکنون خوشبختانه همان‌طور که دکتر (مصدق)، تز اقتصاد منهاي نفت را طرح کرد تا استقلال نهضت را پي‌ريزي کند و آن را از بند اسارت و احتياج به کمپاني استعماري سابق آزاد سازد، تز «اسلام منهاي آخوند» در جامعه، تحقق يافته است و اين موقعيت، موجب شده که اسلام، از چارچوب تنگ قرون وسطايي و اسارت در کليساهاي کشيشي و بينش متحجر و طرز فکر منحط و جهان‌بيني انحرافي و خرافي و جهالت... آزاد شود» (علی شریعتی، مجموعه آثار (با مخاطب‌هاي آشنا)، ج۱، ص۷). عبدالکریم سروش نیز می‌گوید: «هیچ کس نمی‏تواند در اسلام، به نام روحانیت، بین مردم و خدا واسطه باشد و کسی به اسم روحانی، نمی‏توان به عنوان شرط صحت عمل انسان (مسلمان) باشد. کسانی که از نظر دینی، دارای برتری هستند، حق و امتیازی برای برتری سیاسی ندارند؛ یعنی برای روحانیون و اهل دین، مزیتی برای حکومت کردن و دخالت در امر سیاست نیست» (سروش، اسلام نیازی به صنف روحانی ندارد، بازتاب اندیشه، ص 58-57).
2. صحیفه امام، ج 7، ص 486.
3. رهبر معظم انقلاب، بیانات در اجتماع بزرگ مردم قم‌، 27/7/1389.